نتایج جستجو برای عبارت :

من به این نفرت انگیز بودن احتیاج دارم!

اگه میخواید بدونیو حالتون واقعا خوبه یا بده شب ها به درونتون نگاه کنید! شبها همه چیز پررنگ تره.تمام حس های خوب و بدی که در طول روز باهاشون مواجه شدی یا ازشون فرار کردی شب ها پرررررر رنگ میشن.
و من فهمیدم که امروز عصبانی بودم.بماند
از این که بگذریم
باید بگم که ....
دارم کتاب نیمه ی تاریک وجود رو میخونم.پذیرش نفرت در برابر عشق ، شجاعت در برابر ترس ، قناعت در برابر حرص و ...
این که بدونیم هرررررگونه حسی که داریم و هرگونه بخش وجودی و شخصیتی که داریم ، چ
و هرچه بود تلخی و نفرت بود. نفرت؟ چرا نفرت؟ تلخی بس است. نفرت که چیزی نیست. نفرت را آسان می‌توان رد کرد. آسان می‌توان بخشید، آسان می‌توان بخشود، اما نمی‌توان که فراموش کرد. چشم پوشیدن، حتی محبت مجانی، این حتی وظیفه است. ولی تلخی. آی تلخی، تلخی. وقتی که روح تلخ می‌شود، تلخ می‌ماند. کاری نمی‌توانی کرد. تلخی انگ است. داغ است و مُهر و نشانه‌ست. می‌ماند. می‌شود هویت انسان. مانند رنگ چشم. هرچند رنگ چشم دنیا را رنگی نمی‌کند. ولی تلخی... تلخی. تلخی تص
کم‌کم حس می‌کنم که دارم دیوانه می‌شوم. بند بند وجودم درد می‌کند. تا به حال در زندگی‌ام اینطور کلافه و مستاصل نبوده‌ام. نمی‌دانم باید چه‌کار کنم. نمی‌دانم با این همه خشم و نفرت چه‌کار کنم. حس می‌کنم که می‌توانم خرخره‌ی آدم‌ها را بجوم. هنوز بغض دارم. نمی‌دانم باید به کجا فرار کنم. نفسم تنگ است. نمی‌دانم چه کنم. نمی‌دانم که باید به کجا پناه ببرم. نوشتن هم حالم را بهتر نمی‌کند. و این یعنی فاجعه. یعنی دیگر خاکی نمانده که سرم بریزم.
واقعا متنفرم
واقعا
از همه چیز،نمیتوانم بگو اِلّا فلان چیز.
همه به مثابه کل هستی
دلم میخواهد بخوابم و خواب نفرت انگیز‌ خودم را ببینم.
از چهار بعد از ظهر تا همین لحظه یک بند Creep از ردیوهد را گوش کردم.
باورم شده است که بسیار نفرت انگیزم.که بسیار بد و کثیفم
من همه این کابوس هارا دوست دارم.به اندازه همه چیز
⭕️سم چیست؟
هر چیزی که بیشتر از ضرورت ماست، سم است. قدرت، ثروت، گرسنگی، نفس، حرص و آز، تنبلی، عشق، جاه طلبی، نفرت یا هر چیز دیگر.
⭕️ترس چیست...؟
عدم پذیرشِ "عدم قطعیت".
اگر ما "عدم قطعیت" را بپذیریم، ترس تبدیل به ماجراجویی می شود...!
⭕️حسادت چیست؟
عدم پذیرش خوبی در دیگران.
اگر خوب بودن شخصی را قبول کنیم، حسادت تبدیل به  الهام گرفتن میشود...!
⭕️خشم چیست؟
عدم پذیرش چیزهایی که خارج از کنترل ما هستند.
اگر این را بپذیریم، خشم به تحمل تبدیل می شود...!
هربار که سعی میکنم ببخشم، فکر میکنم تمام شد، راحت شدم. اما دوباره همه‌ی خشم و نفرت برمیگردد، شاید با شدت خیلی بیشتر. حداقل حالا میدانم، بخشش های یهویی، مال همان فیلم ها و داستان هاست. ما آدم های معمولی باید جان بکنیم تا از عمقِ سیاهیِ تنفر یک اینچ کم شود...
آقای خوبی ها... آقای مهربانی... برای شما مینویسم...
خسته ام از این حجم نفرت که‌ توی سینه ام انباشته شده... کمکم کنید، نجاتم دهید، دوست دارم یکبار دیگر دنیا برایم گلستان شود، آدم ها دوست داشتنی
در حقیقت ما از خود آدم‌ها متنفر می‌شیم یا از ویژگی‌های نفرت‌انگیزشون؟
چرا از بعضی آدم‌ها متنفر می‌شیم؟
چون فقط دارای یه سری ویژگی‌های نفرت‌انگیز و آزاردهنده هستند؟ یا گاهی متنفر می‌شیم چون وجود اون ویژگی‌های نفرت‌انگیز رو کم و بیش در خودمون هم می‌بینیم؟ با تنفرمون هم در برابر اون شخص و هم در برابر خودمون طغیان می‌کنیم. طغیان در برابر خود. از خودمون می‌ترسیم، از این که ما هم اون ویژگی‌های آزاردهنده رو داریم که گاهی ممکنه در رفتار و
در دل خویش مجموعه ای از نفرت دارم. یک بوته ی عظیم تنفر در قلبم روییده است، منی که همیشه جز محبت مرام دیگری نمی دانستم. چه بر من رفته ای استاد؟ چه بر من اورده ای استاد؟‌این حجم از تنفر در من ای استاد ... 
و منی که کهیر می زنم از حرف زدن با تو. و تویی که هیچ چیز برایت مهم نیست. و تویی که لم می دهی و نان سنگک گنده را از ان زیر میز در می اوری و فرو می کنی توی ارده -جلوی لپتاپت -. و تویی که دو لوپی می خوری و هیچ چیز این جهان برایت مهم نیست. 
و منی که در تنفر مست
این شب‌ها همه‌اش در خواب فریاد میزنم. داستانی جور می شود که فریاد بزنم. از فریاد وسط خیابان که گفته بودم، شب بعد خواب دیدم سر یکی از اقوام که حسابی از دستش گله دارم فریاد می‌زنم و می گویم دیگر نمی‌خواهم قربانی نگاه شماتت بار و زبان بی ملاحظه اش شوم، مهم نیست گذشته چه بوده، امروز دشمنیم. دیشب هم خواب می‌دیدم رفته‌ایم جلسه‌ی دفاع یکی از سال بالایی‌ها، بعد میبینم کلی از فامیل‌های خودمان در جلسه‌ی دفاعش حضور دارند، تعجب میکنم. بغل دستی توی
دیگه حوصله ی هیچی رو ندارم .دوس دارم مامان بابام زودتر جدا شن.و دنیا به آسایش برسه.دوس دارم زودتر درسم تموم شه و من بتونم احساس آزادی کنم . دوس دارم یکی رو داشته باشم که حوصله ی منُ داشته باشه . فقط یکی.فقط همون یدونه رو میخوام. دوس دارم به کامک بگم یه نازپروده ی لوسِ گریه اوی آب دماغیه و مادرش گند زده با تربیتش.و بهش بگم ازین ضعیف بودنش متنفرم. و اونم بدش بیاد و ناراحت شه و بیشتر به قول خودش احساس خشم و نفرت کنه .
خانم الف نفرت‌انگیز، آن روز از جلوی دفترتان رد می‌شدم که صدای گریه شنیدم. دروغ چرا، تک‌تک سلول‌هایم تعجب کردند، خانم الف نفرت‌انگیز هم گریه می‌کند؟ بیست ثانیه صبر بیشتر نیاز نبود، تا با فریاد "برو بیرون" از دفترتان، در باز شود و دختر گریان زشت سال پایینی را ببینم.
برای من که منتظر آقای غین مهربان، پشت دفترشان برای گپ مختصری در باب توماس آکویناس و مارتین لوتر و ابن‌سینا بودم، چندان غیر طبیعی نبود که از دخترک، نشسته روی راه‌پله و در حال گ
خانم الف نفرت‌انگیز، آن روز از جلوی دفترتان رد می‌شدم که صدای گریه شنیدم. دروغ چرا، تک‌تک سلول‌هایم تعجب کردند، خانم الف نفرت‌انگیز هم گریه می‌کند؟ بیست ثانیه صبر بیشتر نیاز نبود، تا با فریاد "برو بیرون" از دفترتان، در باز شود و دختر گریان زشت سال پایینی را ببینم.
برای من که منتظر آقای غین مهربان، پشت دفترشان برای گپ مختصری در باب توماس آکویناس و مارتین لوتر و ابن‌سینا بودم، چندان غیر طبیعی نبود که از دخترک، نشسته روی راه‌پله و در حال گ
خانم الف نفرت‌انگیز، آن روز از جلوی دفترتان رد می‌شدم که صدای گریه شنیدم. دروغ چرا، تک‌تک سلول‌هایم تعجب کردند، خانم الف نفرت‌انگیز هم گریه می‌کند؟ بیست ثانیه صبر بیشتر نیاز نبود، تا با فریاد "برو بیرون" از دفترتان، در باز شود و دختر گریان زشت سال پایینی را ببینم.
برای من که منتظر آقای غین مهربان، پشت دفترشان برای گپ مختصری در باب توماس آکویناس و مارتین لوتر و ابن‌سینا بودم، چندان غیر طبیعی نبود که از دخترک، نشسته روی راه‌پله و در حال گ
شروع عشق انسان کجاست؟ یا مثلا نفرت از کجا آغاز می‌شود؟ زندگی کجای این دوگانه جای دارد؟
یکی نوشته بود: «نه «زور»ی می‌شود عاشق شد نه «صور»ی، متنفر.
و من جواب دادم زندگی، زیستن در همین بین است.
تابع زندگی برای برخی مانند خطی مستقیم در میان این دو حد (عشق و نفرت) می‌گذرد و برای برخی می‌شود مانند کسینوس که از عشق آغاز می‌شود و می‌رسد به نفرت و از نفرت باز هم صعود می‌کند به عشق و این چرخه ادامه دارد…
زندگی دیالکتیک میان عشق و نفرت است.
اشتباه ما آ
اینکه آدم از عشق به نفرت برسه قشنگ نیست ولی بهتر از عشق بی فرجامه. راضیم از حس نفرت توی وجودم. 
+ اومدم یه کتابخونه جدید :) 
فردا بعد از کلی روز بچه ها رو میبینم. باید به اعصابم مسلط باشم. نباید بدرفتار باشم. باید صبور باشم. باید باعرضه باشم.
شاید ک علتِ عاشقی کردنم، بدین شکلِ مسخ وار تنها، واقف بودنِ بدین حجمِ بی اتمامِ فضایِ شخصیِ خلاصه شده در واژه مزخرف "من" است و به این منوال، با برانگیختن غددِ ترشح هورمونها با آن اسم های سختشان، سعی در یک برانگیختگی و پوست انداختن و در نتیجه رقیق کردنِ این خودِ مطلقِ نفرت انگیزم و بسط دادنش به وجودی دیگر، یعنی معشوق باشد و به عبارت دیگر، این تنها واکنشی بیش از حد است از برایِ تنهایی، از برای دنیایی ک نمی توانم بدان عادت کنم. دنیایی ک تماما در
اصلاح پایان نامه (انشالله که برای آخرین بار) در حالی تموم شد که تلویزیون داره یک حیوون وحشی که از دست ها و دندون هاش خون می چکه رو نشون می ده (متاسفانه تو لباس پیامبر) که پارس می کنه که: هر کی اعتراض می کنه رو تیکه پاره می کنیم، (احتمالا مثل اون بار که آخرش اون کثافت عظمی اومد به خاطر بلایی که سر مخالفاش اورده بودن عذرخواهی کرد!!!) و بعد یک عده میمون نعره ی شادی برمیارن از فکر کشتن هم نوعانشون!!
 
خیلی غیر انسانی بود، خیلی وحشیانه، خیلی ترسناک، خیلی
مرز باریکیست بین گستاخ بودن و صراحت کلام، مرز باریکی بین عشق و نفرت و مرزی بین دروغ و محافظه کار بودن... گاه نمیفهمیم که با یک کلام چطور یکی را آنقدر میرنجانیم که هرچه هست و نیست به یک ثانیه از دست میرود.. باید مراقب همه چیز بود...مراقب حرف زدن ها، مراقب عشق ها، مراقب مهربانی ها...
یکی از بحران های کشور اختلالات روانی و فضای نفرت در جامعه است. علتش هم نفرین است.یزید آدم بدی بود. ولی بنده هرگز نفرینش نکرده و نمیگویم لعنت بر یزید. باید بگوییم انسان بدی بود و به جای لعنت بر یزید و تولید فضای نفرت در جامعه. تلاش در راستای نام نیک امام حسین باشد. 
چشم‌ها درون آدم‌هارو نشون میدن. درونت که چرک باشه از کینه/حسادت/خشم نگاهت به آدم‌ها و چیزها میشه نفرت و نفرت... اون نگاه پر از نفرتش اول متعجبم کرد و بعد عصبانی. حالا اما حسم شبیه به دلسوزی شده و با این که باعث بی‌خوابی امشبمِ اما براش دعا می‌کنم، برای آرامشش و رهایی از بندِ تاریک کینه.. آمین! 
+ دارم "سیل" گوش میدم. می‌فرماید که "چون تحویلت نمیگیرم بدمُ میگی/اما می‌دونم پشمات میریزه منو می‌بینی" . بی ادبِ چقدر :)) ولی خیلی راست میگه :دی 
+جای دی
 
 
گاهی بین تو و کسی رابطه ای بوده و تمام شده اما یک چیزی از جنس احترام، شاید نفرت حتی شاید بودن به عنوان یک انسان در درون تو می ماند.بخصوص وقت همه چیز بینتان حل شود . صاف و صوف شوید آن موقع رابطه تمام می شود و دلت از این هیچ شدن و تمام شدن می گیرد. تا آخر عمر دلت می گیرد. 
یکی از بحران های کشور اختلالات روانی و فضای نفرت در جامعه است. علتش هم نفرین است.یزید آدم بدی بود. ولی بنده هرگز نفرینش نکرده و نمیگویم لعنت بر یزید. باید بگوییم انسان بدی بود و به جای لعنت بر یزید و تولید فضای نفرت در جامعه. تلاش در راستای نام نیک امام حسین باشد. 
  خیلی وقت ها من دارم به یه خانمی نگاه میکنم و یه دفعه به خودم میام و متوجه میشم که زنه با یه حالت نفرت، عصبانیت و چیزی همین حدود داره به من نگاه میکنه! حتما با خودش فکر میکنه که من دارم دید اش میزنم! البته خب حق داره آخه دارم به ((بدن))اش ((نگاه)) میکنم.
ادامه مطلب
 
آدم‌ هایی‌ را که زیاد دوستت دارند ، بیشتر دوست داشته باش  و آن هایی را که زود ترکت می کنند ، زودتر فراموش کن .زندگی‌ همین است ...تعادل میان عشق و نفرت ...تعادل میان بودن‌ ها و نبودن ها ...تعادل میان آمدن‌ ها و رفتن ها ...زندگی‌ مرزی ‌ست که می گذاری تا کسی‌ هستی‌ تو را نیست نکند .مرزی برای  آن هایی که می‌گویند " دوستت دارم "  و " همیشه با تو خواهم ماند "
#نیکى_فیروزکوهی
"اگر بت ها را واژگون کرده باشی کاری نکرده ای ،وقتی واقعا شهامت خواهی داشت که خوی بت پرستی را در درون خویش از میان برداشته باشی‌."
نیچه
کسی هست که خیلی دوستش دارم، هم از بودن باهاش لذت میبرم هم رنج می کشم، هر نگاهم و هر حرفم مملو از علاقه و حسادت به طور همزمانه. مگه میشه دوتا حس همزمان نسبت به یکنفر وجود داشته باشه، هم عشق و هم نفرت :/
در واقع هر وقت میبینمش دلم می خواد جامو باهاش عوض کنم، موقعیت، خانواده، ظاهر و هر چیزی که داره رو داشته باشم، اینج
دانلود آهنگ غمگین محسن لرستانی خیانت
Download Music Mohsen Lorestani Khianat
دانلود اهنگ خیانت محسن لرستانی – این روزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه
دانلود آهنگ کردی محسن لرستانی بنام خیانت با لینک مستقیم
دانلود موزیک و ترانه های کوردی با صدای محسن لرستانی
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
تکست و متن آهنگ محسن لرستانی خیانت
این روزا قصه ها همش قصه ی دل سوزوندنی
خلاصه این حرفا همه حرف زدن و نموندنیست
جنس دلای آدما این روزا سخت و سنگیه
فقط توی نق
می‌توانی هر چقدر که دلت می‌خواهد از سر شادی داد بزنی و بالا و پایین بپری و بگذاری آدرنالین خونت زیاد شود!در کنار هزاران نفری که همراه تو گلویشان را پاره می‌کنند! اگر هم قرار به ناراحتی و عصبانی شدن باشد،همه ی همان هایی که با تو فریاد شادی کشیدند،همراهت عصبانی و ناراحت می‌شوند.اینجا دیگر تو یک فرد نیستی!تو جمعی!
ادامه مطلب
هیچوقت هیچ چیز رابی جواب نگذارجواب نگاه مهربان رابالبخندجواب دورنگی راباخلوصجواب مسئولیت راباوجدانجواب خشم راباصبوریجواب گناه رابا بخشش...
 
افکار منفی مثل  حسادت، نفرت و خشم نسبت به دیگرانمثل این است که زهر بخوریم اما امیدوار باشیم دیگران بمیرند...
 
پولدار بودن یا نبودن،ازدواج کردن یا نکردن،درس خوندن یا نخوندن، 
خوشگل بودن یا نبودن، مساله این نیست،مساله خوشحال زندگی کردنه! لذت بردن!
از وضعیت تباهه دیشب چشام انقدر ریز شده که انگار آدما به زور توش جا میشن، هم فیزیکی و هم غیرفیزیکی. انقدری عصبی هستم که وقتی حراست دانشگاه کارت میخواد بتونم تمام پرروعیتم و بریزم تو چشام و بهش چشم غره برم. انقدری بی حوصله هستم که کلاس استاتیک و نرم و انقدری نیاز به تنهایی دارم که اومدم یه  گوشه‌ی دانشگاه نشیتم که راحت بتونم به بی‌قراری ها و غصه‌های این چند وقت که حتی نصف بیشترش برای خودم نیست فکر کنم و آهنگ گوش بدم و اگه شد گریه کنم که چشام دی
از وضعیت تباهه دیشب چشام انقدر ریز شده که انگار آدما به زور توش جا میشن، هم فیزیکی و هم غیرفیزیکی. انقدری عصبی هستم که وقتی حراست دانشگاه کارت میخواد بتونم تمام پرروعیتم و بریزم تو چشام و بهش چشم غره برم. انقدری بی حوصله هستم که کلاس استاتیک و نرم و انقدری نیاز به تنهایی دارم که اومدم یه گوشه‌ی دانشگاه نشیتم که راحت بتونم به بی‌قراری ها و غصه‌های این چند وقت که حتی نصف بیشترش برای خودم نیست فکر کنم و آهنگ گوش بدم و اگه شد گریه کنم که چشام دیگ
ناگهان خود را پیدا کنی، در معمولی ترین جایی ک شاید باید باشی ولی، انگار عجیب شده باشد این "بودن". و چیزی از اعماقِ متعفن درونی ک از آن نفرت داری، فشار می آورد و انگار می خواهی چیزی را بالا بیاوری؟ دیوار ها نزدیک تر شده اند و آن رنگِ زرد چندش آور، از همیشه زرد تر شده است و نفست تنگ می شود. ساعت رویِ دیوار، چ بد می نوازد. دقت کردی؟ می شنوی و سرت چقدر گیج می رود و فکر می کنی ک چ عجیب است، ایستادن. برای ساعت ها، ماه ها؟ و ناگاه لحظه ای، و فقط انگار برای ث
عبارت‌هایی همچون «سلامت» و «بیماری» اغلب معنایی دوگانه دارند.
تب را در نظر بگیرید. تب‌داشتن یعنی شما بیمار و ناسالم‌اید و نمی‌توانید بیشترین کارایی خود را داشته باشید. اما تب همچنین واکنشی سالم به حضور عفونتی باکتریایی در بدن است. اگر تحت چنان شرایطی تب نداشته باشید، واقعاً بیمار خواهید شد. خونریزی هم همین‌طور. خونریزی یعنی در وضعیت ناسالم بودن، اما اگر زخمی داشته باشید و خونریزی نه، نشانه‌ای از یک بیماری جدی‌تر خواهد بود. از لحاظ‌ جس
دقیقا چه حسی دارم ، ناراحتم ؟ناامیدم؟ بی‌انگیزم ؟ بی‌انرژی‌ام ؟ از کسی نفرت دارم ؟ چه کسایی رو واقعا دوست دارم؟ خسته‌ام؟ این بی‌حوصلگیم جسمیه یا روحی؟ خوشحالم؟ مودم بالاست؟ یا دپرسم ؟ همین الان دلم میخواد زندگی تموم شه ، یا دوست دارم آینده رو ببینم ؟ اینجا نوشتنو دوست دارم؟ اصلا چه حس خوبی برام داره نوشتنم اینجا؟ حس خوبی داره ؟ دلم میخواد تنها باشم ؟ یا از بودن با آدم‌ها لذت میبرم؟ برای روزهام برنامه دارم ، یا تو یه سیکل منظم تکراری فقط
"آدم ها به همه چیز عادت می کنند؛
مخصوصا اگر از آدم بودن دست بکشند."*
اینستامو که باز میکنم یه حجم زیادی از نفرت تو قلبم حس میکنم.چرا میخوان همه چیزو عادی جلو بدن؟:) حتما که نباید وسط میدون جنگ باشی تا بفهمی اوج مشکلات و بدبختی رو.با جمله باید ادامه داد زندگیو میشه اینقد چشم ها و گوش هارو بست؟
 
*کوری - ژوزه ساراماگو
در زدم، کسی نگفت بفرمایید و با توجه به این که حس کردم صداهای زیادی از داخل اتاق میشنوم گفتم شاید اینجا هم مثل آموزش است که هزار تا میز و صندلی دارد و هزار تا آدم دارند کار های حوصله سر بر انجام میدهند و هر کدام با وجود واقف بودن به تباهی کار خود دارد با نفرت کارش را میکند. در رو باز کردم و با صحنه بسیار بسیار دلخراشی مواجه شدم. دو نفر که از هر دو خاطرات بسیار بدی داشتم و یکهو تمامی اون احساس نفرت، انزجار و خشمم بالا اومد و یک لحظه قفل شدم و همونطو
دیشب فیلم جاده رو براش فرستادم.حدودا ساعت ۲ جوابم رو داد
گفت «بخدا گوشیم هنگه،میدونی که»
گفتم آره میدونم (ولی نمیدونستم)
گفت ای بابا اینکه چیزیش معلوم نیست،فردا ظهر برو فیلم بگیر که بتونم خوب ببینم.
پرسید این آهنگه که پخش میشد اسمش چی بود؟ 
گفتم کریپ،یعنی چندش یعنی نفرت انگیز یعنی ... 
گفت بفرستش.آهنگ و ترجمه فارسیشو فرستادم براش
بعدش گفتم یه چی دیگه هم میدم بهت
روز تنهایی (Lonely Day) رو براش با ترجمه فرستادم
سعی کردم دیگه باهاش حرف نزنم.
سلام
خیلی دوس دارم شیک و باکلاس بیام بگم بازم یه شنبه دوست داشتنی دیگه ولی واقعا هرقدر به خودم فشار میارم میبینم نمیشه
حقیقتا شنبه نمیتونه دوست داشتنی باشه تازه اون شنبه ای که بعد از دو روز اخر هفته ، که خونه بابا بوده بشی و بعد مجبور بشی از اونجا بیای سرکار و خونه زندگی و مسئولیت هاش که دیگه اصلا دوس داشتنی نیست
دوس دارم یه ماه تمام مثل دوران دانشجوییم بمونم خونه پیش مامانم صبحا باهم صبحانه بخوریم و حرف بزنیم دوتایی بدون حضور بقیه ، بدون این
حال روحیم داغونه. یه کوه از نفرت و بغضم
حالم از همه کس بهم میخوره
و سریع به گریه میفتم
و جایی رو ندارم که برم
و احساس تنهایی باهامه
و احساس پوچی
و احساس بی لیاقتی
نمیتونم پول آنچنانی دربیارم
(کمی دارم درمیارم البته)
و چی؟
و حس میکنم پروداکتیو نیستم 
و همه اینا باعث میشه با کوچکترین جرقه ای به گریه بیفتم....
واقعا راهی هست من از این خونه برم؟؟؟
به یه دلخوشی از ته دل = اهنگ احتیاج دارم شایع
+این پست رو به این خاطر نوشتم چون به یه اتفاق گنده نیاز دارم تا این زندگی از یک نواختی خارج شه 
از این سکون 
از این همه صبح بیدارشدنا و تا شب تو خونه بودن 
از این همه حس بد
از این همه ...
بهرام با نفرت نگاشو ازم ن که رو زمین افتاده بودم و گریه میکردم گرفته و ازخونه زد بیرونبابا اومد بغلم کرد سرمو گذاشتم رو سینه بابا و ازته دل زار زدم-گریه نکن دخترم دستش بشکنه که روت بلند شد ،گریه نکن عزیز دلماون شب گذشت بابا به سپهری رضایتش و اعلام کرده بود از اونروز تا حالا نه بهرام تحویلم میگرفت نه بهراد خیلی احساس بدی داشتم قرار بود امشب سپهری بیاد خونه تا بابا صحبتاشون و بکننتوی اتاقم نشسته بودم به بدبختیام فکر میکردم-ابجیبه باران نگاه کر
نه به هر کسی یا گروهی که ،
مردم ایران رو خشمگین تر و پر نفرت تر می خواد
اگر اون ور آبی ها رو یه قطب و داخلی های چند آتیشه قطب دیگه باشن ، هر دوشون مردم ایران رو خشمگین و نفرت زده و هیجان زده و تکانشی و ... میخوان 
نه به همشون 
نه به همتون که برای منافعتون و یارکشی هاتون از احساس مردم سواستفاده می کنین. جایی که به نفعتون باشه نفت میریزین رو احساس مردم. جایی که به نفعتون نباشه تحقیرشون می کنین برای احساسشون
ما نیازی نداریم به کسی که ما رو سنگین و آسی
 
صنم،سمین یا حنیف عزیز من
سالها پیش بود که تا اومدم به خودم بجنبم و سر از تخم نوجوونی بیرون بیارم، حس تلخ و بد بویی از نفرت توی گلوم پیچید!
مرزهایی دورمون پیچیدن که حتی “ما” ی مشترک رو از ملتمون گرفت!
آدمهایی که غرب میرفتن و به دنبال صلح جهانی و احقاق حقوق برابر با چارچوب‌ها سره جنگ برداشتن!
و آدمهایی که شرق رفتن و به دنبال زندگی سلحشورانه، زره پوشیدند و سیلی به صورت دیگری زدند!
سال‌ها پیش بین خاک خودمون مادرم ، “دیگری” شدیم!
این رو پیرمرد
وقتی سال نوت توی حرم امام رضا تحویل میشه 
یعنی دیگه تو این سال خبری از غم و غصه ی بیخودی نیس:))
بابت نبودن این چند وقت معذرت
و اینکه نشد سال نو رو زود تر به همه تون تبریک بگم . 
حس و حال عجیبی دارم . غم و غصه نیست ولی انگار یه سری نفرت دیگه
به دلم اضافه شده . انگار این نفرت ها رو هم تلنبار شده ، رسوب کرده ،
سنگ شده ...
نمیدونم چیکار کنم..
- هنوز تو مشهدم :)) همه تون رو دعا میکنم
همین:)
دو سال است که پدر شده‌ام
پدر بودن را دوست دارم
یعنی دوست داشتم...
اما الان بیشتر
چون پدر بوردن یعنی آموزگار بودن
آموزگاری را دوست دارم
این روزها، پسرم به سنی رسیده است که می‌آموزد
آموختگار شده است
من از این آموختگاری اش، لذت می‌برم
شما نیز بهتر است هر چه زودتر، لذت ببرید...
شاید فردا دیر باشد
رابطه زناشویی باید با میل و رضایت زوجین صورت گیرد نه به زور و اجبار و پافشاری . به این نوع رابطه اجبار جنسی میگویند.
اجبار جنسی و فشار کلامی باعث میشود زنان در رابطه با مردان بی اعتماد شوند.
کسانی که سعی میکنند خودشان را به زور در دل کسی جا کنند هرگز به خواسته شان نخواهند رسید.
@Dr_Zana6oei 
+تجاوز که شاخ و دم نداره !
++نفرت و حس انتقام نتیجه ی احساس صدمه دیدن و نادیده گرفتن حقوق انسانی هست . محاله بشه روابط اینچنینی منجر به جدایی و نفرت و انتقام نشن مگر
قدیما تا یک خواننده یی یک ترانه یی میخوند خیلی زود میفهمیدم نیت شاعر چی بودهانگیزه حرفاش چیه؟مثلا وقتی طرف میگفت جاتم اصلا خالی نیستیا من دیگه دوستت ندارمیا هرچیزی که اعلام نفرت بودهمیشه از نظر من دروغ بودهمیشه فکر میکردم هرگز هیچکسی لزومی نداره اعلام کنه این طور حرفا روو اگر کسی چیزی رو نمیخواد خصوصا وقتی ازش سوال نکردن که میخوای یا نهنباید بیاد بگه من نمیخوام یا من دیگه نمیخوامباید راهشو بکشه و برهچون اگر قرار به اعلام کردن چیزهایی که ن
داشتم فکر میکردم که اره... چقدر هم من دوست دارم برم خارج... برای زندگی تا اخر عمر؟! نمیدونم فقط میدونم از این وضعیتم متنفر متنفررررم، فقط یک جور میشه از این وضعیت افتضاح خلاص شم احساس خفگی میکنم دارم خفه میشم خیلی خیلی... دیگه همه جوره از اینجا متنفرم  دیگه از جنگیدن با عالم و ادم حسته شدم فقط میخام رها شم به زودی و تضمینی... وضعیتم یا پارسال؟ همونه. دوسال پیش؟ همونه... پنج سال پیش؟ همونه، همونه، همونه.
داشتم فکر میکردم مثلا یک کاری کنم برم شهر دیگه
۱- از خودتان تعریف کنید و تمام کارهای خوبی که انجام داده‌اید را لیست کنید.
۲- یک چیز محبوب در بین مردم را انتخاب کرده و به شکل غیر مستدل و با احساسات تخریبش کنید.
۳- وقتی کسی از شما در کامنت‌ها سوالی پرسید جوابش را ندهید و در کل سعی کنید هیچ کامنتی را با جواب نگذارید.
۴- در مورد تمام مشکلات و بدبختی‌‌های ریز و درشتی که دیده‌اید صحبت کنید و از همه چیز شکایت کنید.
۵- کپی کنید، کپی بهترین راه نفرت پراکنی است، فقط به این شکل کپی کنید که منبعش را نگذا
تمام روز آلبالو خوردم. صبح، ظهر، شب. من متمایل به افراطم، افراط تا جایی که زخم بشه. هیچوقت از آلبالو خوشم نیومده و حالا بیشتر از قبل ازش متنفرم. برای کسی که همیشه فشار خون و قندش پایینه، آلبالو شبیه به تیر خلاص می‌مونه. خوابیده بودیم و هسته‌ها رو به سمت بالا تف می‌کردیم و بعد می‌اومد توی صورت خودمون. یعنی اگر این می‌شد، امتیاز داشت. البته آخرهاش فقط تف می‌کردیم به بالا. در واقع به خودمون و دیگری تف می‌کردیم. همون تف سر بالا‌. من یک ساعت تلاش
یکی از بدترین عذاب‌های دنیا اینه که غیراجتماعی باشی و بدلایلی که حتی خودت هم نمیدونی ادای اجتماعیا رو دربیاری، اون‌موقع‌ست که مثل دست‌وپاچلفتیا که هی کارو خراب می‌کنن، شروع می‌کنی چر‌ت‌و‌پرت‌گفتن و احمقانه رفتار کردن. میدونین؟ آدم یا باید کاملا غیراجتماعی باشه یا کاملا اجتماعی، چون اگه آدم سعی کنه حد وسط باشه (یا چیزی باشه که نیست) نابود میشه. مثل حس‌وحالی که من این‌روزا دارم. بتمرگ سر جات دختر، چرا همش سعی می‌کنی با این‌واون حرف
مطمئنا فرداها ای کاش هایی فکرم را پر کنند که دیروزها اگر بودند..فرداها دغدغه هایی خواهم داشت که دیروزها فقط برنامه بودند..فردا من خودم را دوست خواهم داشت!خود آینده ام را!..درحالیکه نفرت تنها واژه ایست که از خود گذشته به یاد دارم...دیدی متفاوت خواهم داشت مانند سهراب سوار بر قایق که آینده ام را با آن بسازم...اینده ای پر از هیجان... پراز عشق...پر از بودن...و آینده ای پر از امید...اینده ای که حتما می اید و آینده ای که هست!
فردا ها کمین کرده اند... فرداها منت
دو سناریو مطرح می‌کنم : اول. یک نفر از من تعریف می‌کند، که من قد بلندی دارم، صدای خوبی دارم، هوش بالایی دارم و ... . دوم. یک نفر دیگر درباره من گفته "دم‌دمی مزاج‌ست، اراده ضعیفی دارد، بی‌عرضه‌ست"
واکنش من به اولی تشکرست. واکنش مودبانه به دومی اما "قضاوت نکن"ست. در حالی که هر دو مورد، قضاوت بود، اولی قضاوت درباره مواردی که از اختیار شخص خارج‌ست، دومی قضاوت درلاره مواردی که در اختیار شخص و تغییرپذیرست.
این لفظ نفرت‌انگیز، "قضاوت نکن" چیزی نیست
زمان زیادی گذشت که فهمیدم اونی که میخوای نمیشه…فهمیدم بی تفاوتی بزرگترین انتقامه…تنفر یک نوع عشقه…دلخوری و ناراحتی از میزان اهمیته…!غرور بزرگ ترین دشمنه…خدا بهترین دوسته…سلامتی بالاترین ثروته…آسایش بهترین نعمته…فهمیدم رفتن همیشه از روی نفرت نیست…هرکی زبونش نرمه دلش گرم نیست…هرکی اخلاقش تنده، جنسش سخت نیست…و هرکی میخنده، بدون درد و غم نیست…ظاهر دلیلی بر باطن نیست…فهمیدم کسی موظف به آروم کردنت نیست…فهمیدم جنگ کردن با بعضی‌ها
 
"در هر زبان زیباترین واژه "آری"ست و سودمندترین کلمه "شکیبایی".
 
-شور ذهن
 
من همیشه یه برخورد خیلی غیر منطقی با قضیه ی همجنسگرایی داشتم.ولی تو کتاب شور ذهن فروید خیلی خوب بهش پرداخته مثلا یه جایی میگه بعضی از مردان اصلا نمی تونن زن ها رو تحمل بکنن و هر چی هم سعی می کنن نتیجه ی عکس می گیرن و اونایی که مقید به دین هستند و زندگی سالمی دارن بعضا دچار بیماری های عصبی و روحی روانی میشن و یه جا میگه چی میشد اگر جامعه(جامعه ی اون موقع) این رو می پذیرفت.
د
در ادامه ی ماجراجوهای نفس گیر و هیجان انگیز من ، امروز صبح با این خبر از خواب پا شدم که عموی دامادمون فوت کرده . البته از اونجایی که سنش خیلی زیاد و داشت با سرطان مبارزه می کرد و حالش خیلی بد بود ، خانواده خیلی از فوتش سوپرایز نشده بودن . راستش اولین فکری که به ذهن بی احساس و بی شعور من رسید ای بود که (( ای بابا ، شانس ما دو روز اومدیم حال و هوامون عوض شه !)) . اولش گفتم شاید به طور نا محسوس بتونم مراسم ها رو بپیچونم ، نه فقط برای اینکه مسافرت عزیزم خر
دانلود انیمیشن نفرت انگیز Abominable 2019
Download Animation Abominable 2019
با تمام کیفیت ها ۴۸۰, ۷۲۰ , ۱۰۸۰ و لینک مستقیم از نایس موزیکا
پخش آنلاین + لینک پرسرعت انیمیشن نفرت انگیز
ژانر فیلم : کمدی ،فانتزی، خانوادگی ، ماجراجویی
زبان فیلم : اصلی
سال انتشار : 2019
محصول کشور : آمریکا
کارگردان : کالتون و تاد ویلدرمن
کیفیت : 720p / 480p
بازیگران : کلویی بنت، آلبرت تسای، تنزینگ نورگای، ادی ایزارد، سارا پلسون، تسای چین و میشل وانگ
امتیاز : 7.2 از 10
خلاصه داستان : در مورد گرو
دانلود انیمیشن نفرت انگیز Abominable 2019
Download Animation Abominable 2019
با تمام کیفیت ها ۴۸۰, ۷۲۰ , ۱۰۸۰ و لینک مستقیم از نایس موزیکا
پخش آنلاین + لینک پرسرعت انیمیشن نفرت انگیز
ژانر فیلم : کمدی ،فانتزی، خانوادگی ، ماجراجویی
زبان فیلم : اصلی
سال انتشار : 2019
محصول کشور : آمریکا
کارگردان : کالتون و تاد ویلدرمن
کیفیت : 720p / 480p
بازیگران : کلویی بنت، آلبرت تسای، تنزینگ نورگای، ادی ایزارد، سارا پلسون، تسای چین و میشل وانگ
امتیاز : 7.2 از 10
خلاصه داستان : در مورد گرو
دانلود انیمیشن نفرت انگیز Abominable 2019
Download Animation Abominable 2019
با تمام کیفیت ها ۴۸۰, ۷۲۰ , ۱۰۸۰ و لینک مستقیم از نایس موزیکا
پخش آنلاین + لینک پرسرعت انیمیشن نفرت انگیز
ژانر فیلم : کمدی ،فانتزی، خانوادگی ، ماجراجویی
زبان فیلم : اصلی
سال انتشار : 2019
محصول کشور : آمریکا
کارگردان : کالتون و تاد ویلدرمن
کیفیت : 720p / 480p
بازیگران : کلویی بنت، آلبرت تسای، تنزینگ نورگای، ادی ایزارد، سارا پلسون، تسای چین و میشل وانگ
امتیاز : 7.2 از 10
خلاصه داستان : در مورد گرو
دانلود انیمیشن نفرت انگیز Abominable 2019
Download Animation Abominable 2019
با تمام کیفیت ها ۴۸۰, ۷۲۰ , ۱۰۸۰ و لینک مستقیم از نایس موزیکا
پخش آنلاین + لینک پرسرعت انیمیشن نفرت انگیز
ژانر فیلم : کمدی ،فانتزی، خانوادگی ، ماجراجویی
زبان فیلم : اصلی
سال انتشار : 2019
محصول کشور : آمریکا
کارگردان : کالتون و تاد ویلدرمن
کیفیت : 720p / 480p
بازیگران : کلویی بنت، آلبرت تسای، تنزینگ نورگای، ادی ایزارد، سارا پلسون، تسای چین و میشل وانگ
امتیاز : 7.2 از 10
خلاصه داستان : در مورد گرو
تا چند ماه پیش فکر میکردم باید بمیرم و نمی تونم این زندگی رو ادامه بدم اما امروز از هر روزی دیگه ای که تو زندگیم بوده امیدوارم ترم به اینده!
دلم میخواد سال های طولانی زندگی کنم هیچ چیز برام بی معنی نیست شاید ظاهرم شاد نباشه ولی از درون خوشحالم
کلی برنامه ریختم برای زندگیم که انجامشون میدم 
فراموش نکردم که چقدر بی رحمی و ظلم شد در حقم ولی ازشون گذشتم از هیچ کس و هیچ چیز نفرت ندارم همه چی پاک شده 
با مریضی که دارم کنار اومدم حالم بهتر شده و تازه ی
وارد اولین روز بیست و دو سالگی شدم در حالی که ۲۱امین سال تا آخرین لحظه تلخ بود و سعی کرد انتقامش رو ازم بگیره
دعوا... بحث‌.. فحش.. تحقیر.. نفرت..
اینا چیزای تکراری خونه‌ی ما هستن
و من حالم از این فضا به هم میخوره
واقعا از بابام بدم میاد
از ترسو بودن خودم بدم میاد از مامان بدم میاد.. از همه بدم میاد.. دلم میخواد برم زیر پتو... خودم رو از همه قایم کنم... مطمئنم هیچکس یادش نمیفته نیستم...
معده‌م درد میکنه... یه بغض توی گلوم نشسته... و کلی غم به دل دارم... من از
The blood moon is on the rise
می دونی ماه خون‌آلود چیه؟
 
می‌دونی فرق ماه خونی با چشم‌های تو چیه؟ توی اون لحظه که توی کمرت سرما را حس می‌کنی توی اون لحظه که سیاهی شب را با قلبت درک می‌کنی یه دفعه می‌بینی توی آسمان تیره‌ای که هیچی نیست، توی آسمانی که فقط پوچی سیاهی درون تهی بودن را داره بهت القا می‌کنه کاسه‌ای خون در آسمان بلند می‌شه و چشم‌های همه را به خودش خیره می‌کنه. اما چشم‌های تو... چشم‌هایم تو برعکس‌اند. وقتی پلک‌هات را از روی هم بر‌می‌دار
شب چهارم
همیشه تو زندگیم سعی کردم که تودار باشم نذارم بقیه بدونن که تو درونم چی میگذره تمام تلاشمو کردم که حتی تو بدترین بدترین شرایط ها لبخند بزنم و نذارم کسی بفهمه که ناراحتم چون فکر میکردم این نشونه ی ضعیف بودنه!!!!
همیشه هر وقت از کسی ناراحت بودم ریختم تو خودم و گفتم اشکال نداره اینم به اضافه بقیه بشه اما یه دفعه ای به خودم اومدم و دیدم که پر شدم از نفرت کسایی که یه زمانی از ته دل دستشون داشتم
نگفتن دلخوری هامون به کسایی که دوستشون داریم فقط
من متنفر بودن بلد نبودم و دلم اندازه‌ی کوچیک‌ترین چیزی که هست تنگ شده بود.
من قطره‌قطره اشک ریخته بودم و فکر کرده بودم که از کجایی، کاشفته می‌نمایی
من فکر کرده بودم دنیا خیلی مسخره‌ست
اگه نباشی
من متنفر بودن بلد نبودم ولی چیزی در من میخواست خرخره‌تو بجوه اگه کسی رو بیشتر دوست داشته باشی
من متنفر بودن بلد نبودم و تو نمیدونی این چندهزارمین شبِ بی‌خوابیست
تو دوری
و من فکر میکنم کیستی که من این‌گونه
و بنویس :) به خاطر همه‌ی وقتایی که نبودی ح
نام انیمیشن: من نفرت انگیز 2 – Despicable Me 2 ژانر: انیمیشن، ماجراجویی، کمدی کارگردان: Pierre Coffin, Chris Renaud ستارگان: Steve Carell, Kristen Wiig, Benjamin Bratt محصول کشور: آمریکا سال انتشار: 2013 امتیاز: 7.4 از 10 مدت زمان: 1:37:58 خلاصه داستان: در قسمت دوم از انیمیشن من نفرت انگیز، گرو که دیگر مانند گذشته خبیث نیست، تصمیم می گیرد گروهی بسازد و یک جنایتکار تازه به دوران رسیده که آرامش را از همه سلب کرده را ادب کند…
ادامه مطلب
هر چه را که به دیگری بدهی ، میچرخد و به خودت برمی گردد:
به دیگری بی احترامی میکنی، در واقع نشان می دهی که خودت قابل احترام نیستی.
حقوق شهروندی را رعایت نمی کنی،خود ، در جایی بدون فرهنگ و تمدن زندگی خواهی کرد.
دیگران را نمی بخشی،خودت در تب و تاب خواهی بود.
به دیگری خشم میگیری ، قبل از آن خودت در خشمت خواهی سوخت چون از تو برخاسته است.
سکوت نمی کنی ، خودت در ازدحام و شلوغی خواهی بود.
گوش نمی کنی ، شنیده نمی شوی.
دیگران را نمی بینی ، نادیده گرفته خواهی
کتاب: حکمت کهننویسنده: وو ویمترجم: گیتی خوشدلنشر پیکانچاپ هشتم-1390«با مطالعه حکمت کهن، از قوانین و اصولی واقف می شوید که پایه و اساس هر معرفت و واقعیت است.می گویند حکمت کهن باید در هر خانه و هر کیف و هر محل کار باشد، تا هر گاه فرصتی پیش می آید، بی درنگ آن را بگشایید و الهامی بستانید.»از یادداشت پشت جلد کتاب.کتابی بسیار زیبا و پرمعنی از حکمت و فلسفه چین کهن. مطالب بسیار موجز و خلاصه و دقیق مطرح شده اند تا بدون خسته کردن مخاطب چیزی را عاید او کنند.ه
واقعیت اینه که اجبار خالی مخصوصا تو مسائل اعتقادی،  خودش برای ایجاد نفرت کافیه. اما ما این هنر رو داریم که هر روز روش‌های جدید برای ایجاد نفرت رو امتحان کنیم.
مثلا یه روشش : از این راننده تاکسیه که دختر مردم رو شب از ماشین انداخته بیرون، فقط من تقدیر نکردم تا الان.
+ یه لایه‌های پنهان تزویر و دورویی هم می‌بینم تو این حرکت(که البته خیلی عادیه دیگه الان بین این جماعت افراطی) . یه عمر تو گوش ما خوندن حجاب مصونیت است، بعد دختر مردم رو شب از ماشین پ
احساس خشم زیادی نسبت به یه نفر دارم، چند دور ماجرا رو با خودم دوره کردم، همچنان نمی‌دونم کی مقصره؟ اصلا شاید مقصری وجود نداشته باشه واقعاهمش می‌خوام دنبال مقصر نباشم
ولی وقتی عواقب کارش احساس و زندگی ام رو تحت تاثیر قرار داده ، هر چند کم!! عصبانی می‌شم
دوست دارم نسبت به قضیه بی تفاوت باشم تا اینقدر در عذاب نباشم.. دوست دارم خودم رو جای طرف بذارم و بهش حق! بدم..
یه مدت دعا می‌کردم که آروم شم ، بعد یه مدت خشمم غلبه کرد و پر شدم از نفرت..
می‌خوام ب
دانلود رایگان انیمیشن Abominable 2019 با لینک مستقیم
دانلود انیمیشن نفرت انگیز 2019 کیفیت عالی 1080p
دانلود نسخه کم حجم انیمیشن Abominable 2019
لینک دانلود به زودی ...
مطابق با قوانین جمهوری اسلامی
 
موضوع فیلم : انیمیشن بسیار زیبا و جذابی که بر اساس داستان موجود عجیبی است که از خانواده خود دور افتاده است و بچه ها سعی میکنند که کمکش کنند تا به آغوش گرم خانواده اش برگردد
البته به این آسانی ها هم نیست و ماجرا از این قرار است که ……
ادامه مطلب
دوست ندارم دیگه مانتوهای رسمی بپوشم و مقنعه سر کنم 
دوست ندارم 
دوست دارم رنگی باشم دقیقا شبیه اون زنی که توی رویاهای دختربچگیم بود
دوست دارم بخندم و کاری که دوست دارم انجام بدم 
دوست دارم کار های قشنگم دیگرانو خوشحال کنه 
دوست دارم ... دوست دارم 
دوست دارم قلبم زنده باشه ... پیروز باشم 
دوست دارم آسمونو ببینم 
دوست دارم ستاره ها رو بشمرم 
دوست دارم دور از هیاهو بقیه عمرمو زندگی کنم ...

+ البته نه اون رنگی رنگی شکل اینفلوئنسرهای خز و بی معنی ای
نفرت ناشی از رنگ پوست زندگی سیاهان را فروتر از زندگی سفید پوستان قرار داده و انسان سیاه، که عکس العملش در قبال آرزوهایش شبیه سفید پوستان بود، می جنگید تا آگاهی از این تفاوت را در قلبش به خاک بسپارد چون این آگاهی سبب وحشت و تنهایی او می شد.انسان سیاه که مورد نفرت سفید پوستان و منفور فرهنگی بود که خود جزء حیاتی آن به شمار می آمد، کم کم خودش هم از چیزی از درون خودش که مورد نفرت بقیه بود، متنفر شد ولی غرورش او را وا می داشت این نفرت از خود را پنهان ک
رابطه ها را باید ساخت! هیچ رابطه ای خود به خود خوب نیست، هیچ رابطه ای خود به خود زنده نمی ماند! 
گلدان را بی آب دادن اگر رها کنید می میرد، رابطه ها را به امید زمان رها کنید می میرند! 
 رابطه هایتان را به امان خدا و زمان رها نکنید! زمان دشمن سرسخت رابطه هاست.
 رابطه ها گلدان مصنوعی نیستند که تا ابد لبخند زنان و صاف صاف باقی بمانند... رابطه ها جان دارند و جاندار ها می میرند! 
 رابطه ها را اگر هر روز نوازش نکنید بی شک می میرند!... نگذارید که این گلدان ها
بعد از چند ماه، بالاخره اومدم و یه چرخی توی وبلاگا زدمخیلیا رفته بودن خیلیا بودن خیلیا هم در حال تصمیم گیری برای رفتن بودنخیلیا هم زیر اب بودن و به ظاهر خبری ازشون نبود دوست داشتم یه پست بنویسم و منتشر کنم، رفتم دیدم یه پست نیمه تموم توی پیش نویسام دارم اومدم کاملش کنم که دیدیم حالشو ندارم احتماا فردا منتشرش کنم تاریخ نوشتنش 27 فروردینه :|
تورا دوست دارم شاملو

متن تورا دوست دارم
دانلود اهنگ من از عهد آدم تورا دوست دارم
من از روز ازل تو را دوست دارم

تورا دوست دارم چون نان و نمک

من از عهد آدم تورا دوست دارم علیرضا قربانی

دکلمه تو را دوست میدارم

دوستت دارم
من از عهد آدم تو را دوست دارم
من از عهد آدم، تو را دوست دارم از آغاز عالم، تو را دوست دارم
چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی من ای حس مبهم، تو را دوست دارم
سلامی صمیمی‌تر
خب، من کلن آدم حسودی هستم.
درمورد چیزایی که دوستشون دارم، دست‌ودل‌باز و جنگنده‌ام. یعنی اگه از یه‌چیزی واقعن خوشم بیاد دیگه بی‌خیال شدن برام بی‌معنی می‌شه. اما خب، دراین مورد مهربون‌ترم! اگه دیگران هم اون رو داشته باشن، چه دلیلی برای ناراحتی هست؟ خوشحالم می‌‌شم، البته خب اگه لیاقتش رو داشته باشن و قدر بدونن، وگرنه می‌خوام خفه‌شون کنم.
اما درمورد کسایی که دوستشون دارم، به‌طرز نفرت‌انگیزی حسودم! یعنی اگه یه موقعی مثلن عاشق یکی بشم ح
گمان مکن دل شبها دو چشم تر دارم/**/شبیه شمعم و در سینه ام شرر دارم
تو می‌روی و مرا هم نمی بری آری/**/پس از تو همدم چاهم خودم خبر دارم
تنت سبک شده اما غم تو سنگین است/**/چگونه اینهمه غم را به شانه بردارم
چطور داغ تو را روی سینه بگذارم/**/مگر به وسعت هفت آسمان جگر دارم
سحر نیامده از خانه ام سفر کردی/**/تو فکر میکنی اینجا دگر سحر دارم
چقدر مثل توام من خودت تماشا کن/**/اگرچه خیبری ام دست بر کمر دارم
رمان شیطان یا فرشته یک رمان زیبا میباشد.هم اکنون میتوانید برای دانلود رمان با فرمت PDF و لینک مستقیم رایگان برای گوشی موبایل اندروید, ایفون, کامپیوتر و لپ تاپ از مجله اینترنتی هیلتن اقدام کنید.
خلاصه و دانلود رمان شیطان یا فرشته
این رمان در رابطه با نفرت یک شخص به فردی دیگر می پردازد و در ادامه زندگی اش این نفرت جای خود را عشق میدهد.
 
 
دانلود رمان شیطان یا فرشته
هر چقدر بیشتر به گذشتم نگاه میکنم فقط ی جمله میاد تو ذهنم"حیف اون همه دوس داشتن" شاید خیلی دیر باشه ولی الان تازه  دارم میفهمم که چقدر آدمای عوضی ای بودن...و یا شآیدم من زیادی عوضی بودم که چشمامو بستم تا نبینم خود واقعیشونو..نمیدونم الان کجای جهان واستادن...نمیدونم هنوزم لبخند میزنن یا نه...نمیدونم چقدر عاشق زندگیشونن...اما هنوزم دوسشون دارم..نه به خاطر اینکه میخوام ک دوسشون داشته باشم!!نه!!!فقط به خاطر اینکه ممنونشونم ک بهم نشون دادن آدما چقدر م
بسم الله االرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- برگرفته از  سایت – ا- بی- سی استرالیا—اجازه برای هک کردن با استفاده از یک کیبورد برای جنگیدن با داعش- باوارد شدن به تبلیغات انها وپاره کردن  تبلیغات انها- درمرکز سازمان اطلاعاتی استرالیا باروش خاصی  چنین عملی اجرا میشود- خانمی که مسئول این کار است یک زندگانی بسیار محرمانه دارد- حتی خانواده ایشان نمیدانند درچه کاری درگیر است—هم چنان زمانی که خانم سارا با خبرنگار –ا- بی-سی یک گفتمان  ویژه داشت از نام
رمان شیطان یا فرشته یک رمان زیبا میباشد.هم اکنون میتوانید برای دانلود رمان با فرمت PDF و لینک مستقیم رایگان برای گوشی موبایل اندروید, ایفون, کامپیوتر و لپ تاپ از مجله اینترنتی هیلتن اقدام کنید.
خلاصه و دانلود رمان شیطان یا فرشته
این رمان در رابطه با نفرت یک شخص به فردی دیگر می پردازد و در ادامه زندگی اش این نفرت جای خود را عشق میدهد.
 
 
دانلود رمان شیطان یا فرشته
دوستی داشتم، سرد بود، با من شاید کمتر، اما با زندگی سرد بود، نفرت در کلامش ریشه دوانده بود. زندگی برایش عذاب بود(در کلامش چنین می‌نمود) پس از چند سال، مقابل تمام عقایدش قرار گرفته بود.
پس از چندسال دوستی، فهمیدم از او پیروی کرده‌ام. راه رفتنش را نفهمیدم، راه رفتن خودم هم یادم رفت. شدم موجودی بی‌شکل! در اوج بی‌شکلیم فهمیدم سال‌هاست دچار تقلیدم؛ جدا شدم از هرکه برایم کبریا داشت. بت‌شکنی کردم.
همان دوست، بیان را مبتذل و روزنوشته‌هایش را ابتذ
نمیدانم از کجا شروع کنم. چندساعت پیش عصبی و ناراحت بودم و الان حس خوبی دارم. زندگی را دوست دارم. خانه ام را دوست دارم و این تنها چیز خوبی است که قرنطینه کردن برایم داشت. خانه ام را با تمام جزییاتش دوست دارم. البته هیچوقت متوجه این زیبایی ها نشده بودم تا اینکه دوستم از همه ی زیبایی های خانه ام استوری گذاشت. دیوارهای خانه ام را دوست دارم. نقاشی های روی دیوار را دوست دارم. اینه ی سورریالم را دوست دارم. بخاری را دوست دارم. قوری و کتری و پوست پرتقال رو
هوالمحبوب
گاهی نیاز دارم که بعضی از آدم‌ها رو از دایره توجهم خارج کنم، بهشون فکر نکنم، بود‌و‌نبودشون برام یکی باشه، بی‌محلی‌هاشون برام بی‌اهمیت باشه، اما اغلب مواقع ناموفقم، وقتی می‌خوام به اون آدم خاص فکر نکنم، بیشتر از همیشه پیگیرش می‌شم، بیشتر از همیشه میاد تو مرکز توجهم، مدام تو پیجش هستم، مدام عکس‌های پروفایلش رو چک می‌کنم، بیوش رو می‌خونم، ببینم هیچ ردی از من تو زندگیش هست یا نه، تو دنیای بلاگی هم رد کامنت‌هاشو تو وبلاگ‌های
داشتم به یک نفر میگفتم از طرف مردم تو دنیای اطرافم (نه مجازی) نفرت ادما رو نسبت به خودم شدیدا حس میکنم...
یه خاطره تلخی ک یادم اومد این بود:
یکبار رفتم دم سوپر مارکت خوراکی بخرم یک آبمیوه از این بطری شیشه ای ها و یک بیسکویت برداشتم.
سعی کردم در بطری باز کنم اما نشد و ترسیدم خیلی فشار بدم بطری توی دستم بشکنه...
رفتم پولش حساب کردم گفتم ببخشید میشه در این بطری برام باز کنین؟
مرد گف خانوم خودتون باز کنین دیگه.( با بی حوصلگی)
خیلی خجالت کشیدم و ناراحت ش
از کلیشه‌های عاشقانه نفرت دارم، از این پارادایمی که معشوق های تویشان کاغذی‌اند و عاشق‌ها موجوداتی پلاستیکی که فقط ناله‌ می‌کنند از فراقی که اگر وصال شوند نمی‌دانند چه کارش کنند!
من از کلیشه ها متنفرم هرچند گاهی احمقانه ناخودآگاهم را محصور میانشان دیده‌ام، اما هیچ وقت برایم قابل تصور نیست کلیشه شدن، آن هم کلیشه شدن در روزگار مسخره و کپسولی ما!
عشق برای من تعریفش خود تویی، از کلیشه‌ها متنفرم! زیر نور ماه دراز می‌کشم این شب‌ها و چارچوب
تو را به جای همه کسانی که نشناخته‌ام دوست می دارمتو را به خاطر عطر نان گرمبرای برفی که آب می‌شود دوست می‌دارمتو را به جای همه کسانی که دوست نداشته‌ام دوست می‌دارمتو را به خاطر دوست داشتن دوست می‌دارمبرای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریختلبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می‌دارم
تو را به خاطر خاطره‌ها دوست می‌دارمبرای پشت کردن به آرزوهای محالبه خاطر نابودی توهم و خیال دوست می‌دارمتو را برای دوست داشتن دوست می‌دارمتو را به خاطر بوی لا
از اخرین داستانم خوشش نیومد. یکم چیز میز به عنوان دلیل مِن مِن کرد ولی مسئله این نبود. فقط دیگه چیزایی که توی من دوست داشت رو نمیدید. دیگه از داستانام خوشش نمیومد، دیگه از بحثام راجع به کلمات خسته شده بود. از باورم به چیزای غیرواقعی متنفر شده بود. دیگه هیچ کدوم از چیزایی که بخاطرشون بهم گفت بیا دوست شیم رو دوست نداشت. حرفاش بوی نفرت میدادن و نمیخواست قبولش کنه. کاراش تایید کردن نفرتشو و اون بازم قبول نکرد. رفت و قبول نکرد.اخرین داستانمم دوست ند
دوست دارم رهبرم رادلبر پیغمبر است/دوست دارم رهبرم را وارث برحیدراست/ازتباراهل بیت و آیت خوب خداست/دوست دارم رهبرم راجلوه ای ازکوثراست/اوپیام کربلا را میدهدبرمسلمین/دوست دارم رهبرم راآسمان رااختراست/میرود راه امام وهرشهیدی باهدف/دوست دارم رهبرم راشیعیان راسروراست/دشمنان دین ماراباز رسوامیکند/دوست دارم رهبرم رادشمن اوابتر است/اسوه والگوی خوبی گشته آقا درجهان/دوست دارم رهبرم رابهر عالم گوهراست/شیعه باشدجانفدای حضرت سیدعلی/دوست دارم ره
«نفرت مقدس»
- مبانی ستیز
- برکات ستیز
- مراحل ستیز
 
نگاه جامع قرآنی به جایگاه کلیدی «دشمن» در نظام خلقت؛ برای اولین بار
مقایسه ای بین دو نوع شیطان و شباهتهای اساسی آنها
 
کتاب را از فروشگاههای کتاب آستان حضرت معصومه تهیه بفرمایید.
برخی مستندات و ارجاعات کتاب را هم می توانید در موضوعات دشمن شناسی  و  مبارزه و ستیز و مقاومت و پیشرفت  از این وبگاه دنبال کنید.
دوستت دارم...
به سان یک دیوانه، به سان یک سرباز 
به سان یک ستاره سینما 
دوستت دارم، به سان یک گرگ، به سان یک پادشاه 
به سان انسانی که من نیستم 
میدانی من اینگونه دوستت دارم
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخند
هوا آنقدر سرد بود که بخار دهانت را ببینی و زمین آنقدر نم داشت که نقش کف کفش‌هایت پشت سرت راه بیفتند. زیر این سقف بیرون را نگاه کردن، به تمامی نگاه کردن و تمامیت را خواستن چنان که گویی کاج و باران و گنجشک و لانه و برگ‌های ماسیده کف زمین و نیمکت سیمانی و حتی صداها را در آغوش بگیری که همه مال من است و من خوشم به این خانواده. من در این مجمع حلقه بسکتبال، خط سفید روی آسفالت، درخت‌های توت سر بر آورده از تورهای فلزی، تک صندلی زیر کاج و کلاغ‌هایی که
ویروس کرونا منو یاد "نیپای" هند میندازه..
و همینطور سریال دوازده میمون شبکه سای فای...
این رو به طبع نمیتونستم توییت کنم،بخاطر سیالیت تفکر توییتر.
از الف. ها نفرتی پیش اومد و توییتی کردم که نهایتا فهمیدم چرا خانوم کتاب فروش توی صحبتاش با الف. ها توهین موج میزد.یه وبستـر بود که میخواستم برای تولدش بخرم.گفتم الف بریم قیمتشو بپرسیم.نفهمیدم چرا این خانوم با همچین لحنی باهاش صحبت کرد.دید که بیشتر ازون من دارم مثه مردا عمل میکنم و گفت مگه آقا نیست؟خو
آروم بگیر قلبم آروم ، درد نکش اینقدر 
چت شده اخه؛ باز بازی درآوردی...
انگار قلبمو با میخی چیزی سوراخ کردن ، حس میکنم قلبم توی دستم بوده و پرت شده 
افتاده شکسته ، تند میزنه؛ میخواد دیگه وایسه و نزنه....
چیکار میکنی قلبم؟
بهتره بگم چی به سرت آوردم که اینقدر سیاهت کردم؟! پر از نفرت شدی ، خالی از عشق
چیشدی؟! بخاطر آرزوهام تورو اذیت کردم؟! آره..
من دست کشیدم از همه چیز و همه ...‌ 
حتی چیزای مهم...
دلم خواست حرف زدن با  نیک رو ، سر به سر گذاشتن ؛ دعوا گرفتن..
آروم بگیر قلبم آروم ، درد نکش اینقدر 
چت شده اخه؛ باز بازی درآوردی...
انگار قلبمو با میخی چیزی سوراخ کردن ، حس میکنم قلبم توی دستم بوده و پرت شده 
افتاده شکسته ، تند میزنه؛ میخواد دیگه وایسه و نزنه....
چیکار میکنی قلبم؟
بهتره بگم چی به سرت آوردم که اینقدر سیاهت کردم؟! پر از نفرت شدی ، خالی از عشق
چیشدی؟! بخاطر آرزوهام تورو اذیت کردم؟! آره..
من دست کشیدم از همه چیز و همه ...‌ 
حتی چیزای مهم...
دلم خواست حرف زدن با  نیک رو ، سر به سر گذاشتن ؛ دعوا گرفتن..
نگاهمان در نگاه هم می‌افتد‌. قبلا کجدار و مریز با او طی میکردم. اما هم اکنون انگار کینه ی دیرینه ام از او تازه شده. نه اینکه کار بدی کرده باشد ها... نه نه... اتفاقا کار بدی کرده دست خودش نیست ذات بدی دارد. نمیخواهم چشمم به او بیفتد. انگار که به موجود کثیفی نگاه میکنم. موجودی که جهل سرتاپایش را فراگرفته.
این میزان از کینه... این میزان از نفرت... و این میزان از عصبانیت آمیخته با هیجان ناراحتی مرا دیوانه کرده. فقط در خودم میریزم و خفه خون میگیرم. گاهی ه
دستام خواب رفته‌.
ذره‌ای می‌دونم چی درسته؟ نه.
ذره‌ای تلاش می‌کنم در جهت فهمیدن؟ نه.
حال دارم؟ نه.
خوش‌حالم؟ نه.
ناراحتم؟ نه.
مهمه برام چیزی؟ نه.
با خودم روراستم؟ نه.
حوصله‌ی چیزی رو دارم؟ نه.
اصلا ایده‌ای دارم چی کار دارم می‌کنم؟ نه.
اصلا کاری می‌کنم؟ نه.
این جا رو دوست دارم؟ نه.
جای دیگه‌ای رو دوست دارم؟ نه.
todo: add more useless q&a
آه... الکی سخت می‌گیرم. :)
میترسم. از اینکه بعضی آدمایی که دوستشون ندارم، عزیزِ چند نفردیگه‌ان.
از اینکه من عزیز یکی باشم و مورد نفرت یکی دیگه بیشتر می‌ترسم.
امشب که دارم می‌نویسم جهان پیش رو‌ ام پیچیده ترین مسئله ایه که همه چیزش به هم مربوطه. 
امشب من خودم رو جای تمام آدمایی که ندونسته قضاوتشون کردم و آدم بدی خوندمشون گذاشتم و از خودم بیشتر از اون آدم ترسیدم. ترسیدم از اینکه تمام احساسایی مثل خشم و غم و تنهایی و غیره‌ای که اون شخص داره رو، منم دارم. 
 از اینکه ناخوا
نمی‌دونم چی بگم.اصلا حق دارم از دستت عصبی باشم؟فقط می‌دونم این بودن و نبودنت قلبمو از بی‌قراری آتیش میزنه.تو رو که می‌بینم فکر می‌کنم دنیا هنوز زیباییاشو داره.تو یه زیبای زخمی‌ای.تو یک لاله‌ی واژگونی...همونقدر کمیاب،  همونقدر محزون، همونقدر ظریف، همونقدر زیبا.یه لاله‌ی واژگون بنفشی که گلبرگش زخمیه.یه لاله‌ی واژگون که وسط علف‌های هرز گم شده.ولی من می‌بینمت.می‌دونی که من می‌بینمت؛و می‌دونم که تو هم می‌بینی که من می‌فهممت.هنوز نمی
واقعیت اینه که اجبار خالی مخصوصا تو مسائل اعتقادی،  خودش برای ایجاد نفرت کافیه. اما ما این هنر رو داریم که هر روز روش‌های جدید برای ایجاد نفرت رو امتحان کنیم.
مثلا یه روشش : از این راننده تاکسیه که دختر مردم رو شب از ماشین انداخته بیرون، فقط من تقدیر نکردم تا الان.
+ یه لایه‌های پنهان تزویر و دورویی هم می‌بینم تو این حرکت(که البته خیلی عادیه دیگه الان بین این جماعت افراطی) . یه عمر تو گوش ما خوندن حجاب مصونیت است، بعد دختر مردم رو شب از ماشین پ
برای ح نوشتم دلم میخواد کسی رو داشته باشم که فقط و فقط مال من باشه و با هیچ کس شریکش نشم خندید و گفت من میتونم داوطلب باشم بهش گفتم که نه تو به صاد تعلق داری به خواهرت به مامان و به عین که اون دوستته دایره ی ادمهایی که بهشون تعلق داری زیاده
بعد بهش گفتم به نظرت من به کیا تعلق دارم ؟ گفت مامانت بابات صاد سین شین اون یکی صاد نون! غین و میم ! اسم خودش رو هم نگفت .
گفتم که جالبه من به هیچ کدوم از این ادمهایی که گفتی احساس تعلق نمیکنم مخصوصا بابام گفت من
از اونها که هر کاری می‌کنن و هر حرفی می‌زنن منفورتر می‌شن
دیده بودم اما فکرشم نمی‌کردم خودم هم مثل اونا بشم
بیچاره چه زجری کشیده 
شرم بر من
کاش زودتر می‌فهمیدم 
باید برگردم و دوباره "نفرت" رو معنی کنم
این بار نه از نگاه خودخواه خودم
پذیرفتن اینکه یه ادمی که قبلا تو زندگیت بوده و دیگه نیس و هیچ وقت هم نخواهد بود خیلی سخته..من بعد از حدود هفت یا هشت ماه، تازه فک کنم دو هفتس که به این پذیرش دارم میرسم...نمیگم کامل رسیدم ولی تا حد زیادی از انکار کردن دست برداشتم و به خودم قبولوندم که چه اتفاقاتی افتاده..قانع کردن خودم خیلی دردناک بود...از خدا خواستم کمکم کنه..تنهایی از پسش برنمیومدم. و احتمالا هم کمک اون بود که باعث شد همه امیدهامو بریزم دور..تسلیم شم و بپذیرم که همه چیز تموم شده..
به نام خدا
 
دور و برم داره پر میشه از آدمایی که از من بزرگترن و سال هاست دارن با پول پدرشون زندگی می کنن.
اشتباه نکنید...منم دارم با پول پدرم زندگی می کنم اما تنها تفاوت ما اینجاست که اونا با این وضعیت مشکلی ندارن و بهش خو گرفتن و من...نه! 
صادقانه ترین جمله ای که می تونم به زبون بیارم اینه که حالم به هم می‌خوره از آدمایی که با پول پدرشون ازدواج می‌کنن.
بازم اشتباه نکنید.
ممکنه منم مجبور بشم از پدرم کمک بگیرم...اما
برای من...برعکس خیلی ها، با هر با
به لطف یکی از دوستانم به تلگرم دسترسی دارم. فقط می‌توانم با خودش چت کنم. هیچکس آنلاین نیست. خیلی اتفاقی رسیدم به کانال توییتر فارسی. این کانال و امثال آن تا مدت‌ها برایم نفرت‌انگیز بودند. توییت‌های ما را بدون اجازه کپی می‌‌کردند. گاهی حتی متن را سانسور می‌کردند. و از این راه کسب درآمد می‌کنند! خلاصه. خبرها را خواندم. ایرانی‌های مقیم خارج، نگران و غمگین هستند. از خانواده‌هایشان بی‌خبرند. یکی نوشته بود «شما که نمی‌تونید وصل بشید چقدر جات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها